2/20/2006
On the day on the floor

5:50 PM

 

1/31/2006
Parvaz...

Man daram miram... koja miram... ye jaye door, ye jaaye doore door...
barmigardam... aakhe hamishe migan har raftani ye bargashtani dare...
amma kasi nemidoone ke in raftanaa...
Miram... miram ye jaaye door ke golaa boo bedan. booye sabz... booye eshgh...
Ashegh misham... ashegh mishamo barmigardam...
Miresam be diare khodam... be kolbei ke...
va baad...
8:23 PM

 

10/13/2005
purple

6:35 PM

 

9/23/2005
NevisLand


Come on you boy child, you winner or loser
Come on you miner, for truth and delusion
and Shine
10:01 AM

 

9/14/2005
بنویس، شاید نوشتن همان تکرار ما نبودن باشد.


یادته اون موقع ها که خربزه منو یاد پاییز مینداخت... اما حالا همه چی بوی تابستون گرفته حتی خود پاییز... وقتی که برگ ها رو می زدی کنار و جا پا پیدا می کردی... حالا همه ی بازیمون شده دنبال برگ خشک گشتن...
کلاغا چند وقته خوابیدن حتی بوی زمستون هم نمی دن... و اینا همش کبریت های نیمه سوخته ی آسمونن که طلوع می کنن و هنوز شب نشده می رن پشت کوه ها...
9:55 PM

 

8/28/2005
all together

آخه می دونی... گریه که فایده نداره... باید یه کار دیگه کنی... بعد که خانومه تو رادیو می گه یا قاب پنجره باش یا پرنده... می خندی و باز گریه می کنی... آخه می دونی... گریه که فایده نداره... باید یه کار دیگه کرد...
ولی من نه پرنده می شم نه قاب پنجره...
6:44 PM

 

ساکسیفونیست

این قدر سرعتش کمه که حتی منم بهش می رسم... این قدر دلم می خواد فریاد بزنم اما چشامو می بندم... از خودم عکس می گیرم و وقتی می بینمش فریاد می زنم... می رم رو میز وای می سم و فریادمو نقاشی می کنم. بعد شب که می خوابم آدامسمو می چسبونم دورش و خواب می بینم... تا روز تولدت همشو قاب می کنم...

6:36 PM

 

8/21/2005
Toggled Prison

7:23 PM

 

8/13/2005
Ooh play boys, play...


In this paradise, ah cold as ice
8:37 PM

 

8/05/2005
Serenade


My passion rise... a twilight ride
Stark light of dark night in my eyes
8:02 PM

 

7/31/2005


We smile and smile
We smile and smile
Laughter echoes in your eyes
We climb and climb
We climb and climb
Footfalls softly in the pines
We cry and cry
We cry and cry
Sadness passes in a while
We roll and roll
We roll and roll
Help me roll away the stone
9:49 AM

 

7/29/2005


9:00 PM

 

Green


وقتی جودی هم پاهاش دراز شد، بابالنگ دراز برای جودی نامه نوشت... همون روزایی بود که باد موهای بابا رو تو هوا تکون می داد... همون روزایی که جودی برای بابا پول می فرستاد و بابا با پولش گل سر می خرید...
نه! بابا لنگ دراز هیچ وقت حق نداره اره بخره!
جودی هم هیچ وقت حق نداره قیچی بخره!
هیچ وقت.
10:22 AM

 

7/28/2005
Butterflies


می شم برفکای آخر موج و می خورم به سنگا... ماهی ها از روم رد می شن و من می شم پری دریایی... می رسم به سرزمین عجایب... مرغ ماهی خوار رو می بوسم و ستاره ها شروع می کنن به رقصیدن... با مرغ ماهی خوار می ریم پیش ستاره ها... مرغ ماهی خوار بر می گرده و من برا درختا دست تکون می دم... ماه می چرخه، بعد سرش گیج می ره و می افته پایین... تو راه بغلش می کنم و می سپرمش به ستاره... ستاره ها آروم می شن...
7:34 PM

 

7/21/2005
Hey Ant, What do you want?

10:08 PM

 

with different shapes

سرباز هم جاشو می ده به بی بی دل... بی بی دل خسته می شه و لب پنجره می شینه... پاهاشو آویزون می کنه و پایین رو نگاه می کنه... همه سربازها می شن بی بی دل.
من می مونم و ژوکر و بی بی دل... ژوکر هم مثه همیشه فلنگو می بنده و در می ره... خسته می شم و پاهامو می ندازم لب پنجره... یاد سربازایی می افتم که همیشه خواب بی بی دل رو می دیدن و صبح ها، خوابشونو برا هم تعریف می کردن...
حالا من موندم و بی بی دل...
من خسته شدم و اون می رقصه... من گوشامو می گیرمو اون آواز می خونه... من کتاب باز می کنم و اون خودش رو آرایش می کنه... من سردم می شه، اون لباس قشنگشو می پوشه... من می رم می خوابم و اون منتظر می مونه...
خواب می بینم که سرباز شدم...
9:49 PM

 

7/17/2005
...!!...

گاری چی هم دلش گرفته بود. گاری چی هم وقتی می دید همه دنیا پر از ژوکر شده، تقدسش بیشتر می شد. هر روز صبح ژوکر رو از لای کتاب مقدس در می آورد و براش صلیب می کشید...
اون وقت هر بار که از بالای مزرعه یه هلیکوپتر رد می شد، کلاغا می ترسیدن، شاید چون می دونستن خوردن مزرعه کار بدیه... گاری چی هم می دونست که مزرعه بدون کلاغ مثه دنیای بدون ژوکره... همه ی مزرعه پر از کلاغ شد...
9:09 AM

 

7/14/2005
hero, mindless crime

توهم همه ی دنیا رو گرفته، همه ی آدمای احمق متوهم رو... چه قد خوبه که دیگه کسی ازت نمی پرسه ساعت چنده... چه قد خوبه که همه شخصیت اولای داستان ها مردن...
آب سرده، آب هنوزم سرده، تو هر چه قدر هم شناگر باشی بازم آب برات سرده...
همون طور که دیگه صدای تیک تاک ساعت رو نمی شنوی و اگه بشنوی می زنی زیر گریه... دقیقا ً همون قدر
متوهم...
-یادته چه قد سکوت رو دوست داشتی؟
-آره، منم یادمه...
و باز یاد این می افتی که نکنه کسی ساعتو ازت بپرسه. ساعتو باز می کنی و می ذاری تو جیبت... ساعت از زیر جیبت می زنه بیرون... آویزونش می کنی به بالاترین نقطه ی شهر تا دیگه کسی ساعتو ازت نپرسه...
2:17 PM

 

7/12/2005
Has noone told you she is not breathing...


Did you ever wonder why we had to run for shelter when the promise of a brave new world unfurled beneath a clear blue sky?
6:49 PM

 

Oh babe... You did promise me...


High above the worries of the world...
6:12 PM

 




Email
Complete Profile

:: Recent Posts
      .  On the day on the floor
      .  Parvaz...
      .  purple
      .  NevisLand
      .  بنویس، شاید نوشتن همان تکرار ما نبودن باشد.
      .  all together
      .  ساکسیفونیست
      .  Toggled Prison
      .  Ooh play boys, play...
      .  Serenade

:: Archive
      .  August 2004
      .  September 2004
      .  October 2004
      .  November 2004
      .  December 2004
      .  January 2005
      .  February 2005
      .  March 2005
      .  April 2005
      .  May 2005
      .  June 2005
      .  July 2005
      .  August 2005
      .  September 2005
      .  October 2005
      .  January 2006
      .  February 2006

:: Etc
   Template Designer :
      Horm
   Blogger dot com :
      This page is powered by Blogger. Isn't yours?
   Hit Counter :